کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با سیدالشهدا در بازگشت به کربلا

شاعر : ناشناس     نوع شعر : مرثیه     وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع     قالب شعر : غزل    

ای صید پَـر کـنده پَرت را پس گرفتم            هم‌سنگـر من سنگـرت را پس گرفـتم

خـیـلی برای پـرچـمت سخـتی کـشیدم            تـا بــیــرق آب‌آورت را پـس گـرفـتـم


از پـنـجـۀ غــارتـگــران جـسـم قـاسـم            عـمـامـۀ پـیـغـمـبـرت را پس گـرفـتـم

پـیــراهـنـت را پـس نــمـی‌دادنــد امــا            مـن یـادگـار مـادرت را پـس گـرفـتـم

با گـرگ‌ها جـنگـیـده‌ام ای یـوسف من            تا عضو عـضو پیکرت را پس گرفتم

رأس تو را «بازیچه» خود کرده بودند            از دست سربازان سرت را پس گرفتم

ای زیــنـت دوش نــبــی‌الـلـه خـــاتــم            از دشمنان انگـشتـرت را پس گـرفـتم

قدری رباب آرام شد، وقتی که فهـمید            مـهـد عـلـیّ اصغـرت را پس گـرفـتـم

دیگـر به درد او نخـواهـد خـورد امـا            خـلخـال‌هـای دخـتـرت را پـس گرفـتم

من کـوفه را با خـطبه‌هـایم فـتح کردم            حـیدر کجایی کـشورت را پس گـرفتم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل عدم مطابقت با روایات معتبر و رعایت بیشتر شأن اهل بیت که مهم ترین وظیفه هر مداح است حذف شد

آه ای برادر جان، برادر زاده‌ام گفت:            ای عمه جانم معجـرت را پس گـرفتم

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل مستند نبودن و یا تحریفی بودن مطالب و مغایرت با روایات معتبر؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور اجتناب از گناه تدلیس یا تحریف سخان ائمّه؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

ای زیــنـت دوش نــبــی‌الـلـه خـــاتــم            از ساربان انگـشتـرت را پس گـرفـتم

مدح امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : احمد جواد نوآبادی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

وقت برگشتن دلش را در حریمش جا گذاشت           هرکسی که آمد و در کاظمینش پا گذاشت

او همیشه حاجت هر شیعه‌ای را داده است           هر زمانی دست دنیا کار ما را وا گذاشت


مادر موسی شده محـو فضیلت‌هاش که           نام فرزند خودش را قبل از او موسی گذاشت

آن زمان که حضرت موسی پُر از تشویش بود           با مـدد از نامِ او پا در دل دریـا گذاشت

روزگارش بین زندان‌ها تک و تنها گذشت           چون که شهر او امامش را تک و تنها گذاشت

رفت و بعد رفتنش هم هر نگهبان می‌گریست           از کرامت عطر خود را بین زندان‌ها گذاشت

از ازل مدیـون ذره پروری‌اش مانده‌ایم           مرقد معصومه‌اش را بین شهر ما گذاشت

از نگـاه لطف او بـوده اگر شاعـر شدم           روی لبهایم فقط او شعرهایم را گذاشت

: امتیاز

مدح و مناجات با امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : سودابه مهیجی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

مانـنـد دودمـان صبـوری که داشـتـی            ارثـیـۀ عــتـیـق شـعـوری که داشـتـی

یک عمر با جهالت شب در ستیز بود            در سیـنه‌ات اصالت نوری که داشتی


شیـرازه‌اش به غیر غـم مردمان نبود            دیوان بغـض‌های قـطوری که داشتی

در گوش کافـر و کنج زندان شهید شد            فـریادهای زنـده به گـوری که داشتی

آه ای نسیم خـستۀ فـرسوده بال و پر !           هـمراه غـربتِ به وفـوری که داشـتی

در ذهن عشق، خاطره‌ای جاودانه است            از کوچه‌های خاک عبوری که داشتی

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایتها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده که احتمالا غلط تایپی می باشد لذا جهت رفع نقص اصلاح شد

در گوش کافـر و کر زندان شهید شد            فـریادهای زنـده به گـوری که داشتی

مدح و مناجات با امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

در دو عالم در دلش هرگز نباشد درد و غم            بر درِ این خانه هر کس شد عزیز و محترم

خانه‌ای که حک شد از روز ازل بر سردرَش            ذکر یاموسی بن جعـفر یا امام ذوالکرم


آمدم! چون راه دادی و نمی‌گویی که این            روسفید و روسیاه است و عرب یا که عجم

سفره‌ام برکت گرفت از ریزه نانِ سفره‌ات            کم شده اما نـمی‌دانم چـرا رزق حـرم؟!

در هوای مشهد و قم بارها حس کرده‌ام            فاصله دارم فـقـط با کـاظمینت یک قدم

حضرت باب ٱلحوائج هستی و شد مستجاب            حاجتم یا از تو یا از حضرت صاحب علَم

عاشقِ شش گوشه‌ام! هنگام امضایِ برات            جا نـمانـم از نگـاه تو... نـیـفـتـم از قـلم

بس که خوبی سائلت را پُر توقع کرده‌ای            کم نمی‌خواهم! نخواهد رفت چون دستت به کم

: امتیاز

مدح و مناجات با امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : علی فردوسی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

اشکی نمانده است که بر لب تبسّم است            حالا که آب نیست وضـوها تیّـمم است

از بس که توبه کرده و آن را شکسته‌ایم            از یـاد بُـرده‌ایم که این بار چـندم است


موسای من کجاست عـصای عـنایتت؟            در من هزار نیل هوس در تلاطم است

مدیون دست‌های تو هستیم یک به یک            برنا و پیر، عاقل و عاشق، خمار و مست

از بس که بیت بیت، خجـالت کـشیده‌ام            پیش تو دست و پای غزل‌های من گم است

قلبت به جستجوی عزیزان دو تکّه شد            یک تکّه‌اش به مشهد و یک تکّه‌اش قم است

امّا بدان که عـشق جگـر گوشه‌های تو            در قلب ما عزیز ترین چیز مردم است

آقـا تـو را به جـان رضایت، عـنـایـتی!            این بیت هر چه نیست ولی بیت هشتم است

داری بـه بـیت آخـر مـن رو مـی‌آوری            تـعـبـیر این وداع سـلامٌ عـلـیـکـم است

: امتیاز

ترسیم وقایع و مصائب ورود اهل بیت به شهر شام

شاعر : محمد مبشری نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : دوبیتی

مـا پـیـروان مـکـتـب دین پـیـمـبـریـم            از سوز عشق، دوست و محبان حیدریم
این افتخار بس بود از بهر ما، که ما            خدمتگـزار درگه موسی بن جعـفریم


***************

هـرگـاه غـمـت بـه سـیـنه با نـاز آیـد            جـان بــر تـن غـمـدیـدۀ مـن بـاز آیـد

تا صحن و رواق کـاظمینت با شوق            مــرغ دل خــسـتـه‌ام بـه پــرواز آیـد

***************

آنکس که مهر، در برش از ذرّه کمتر است            بر عاصیان شفیع به صحرای محشر است
خـورشید تابـناک ولایت، امیر عشق            هفتم امام، حضرت موسی بن جعفر است

***************

بر مـوسـی جـعـفـر شه والا صلوات            بــر زادۀ آزادۀ زهـــــرا صــلـــوات
او بـاب حـوائـج است از سـوی خـدا            از او بطـلب حـاجت خود با صلوات

***************

آن رهبری که از همه رهبران سر است            از کردگـار وارث خـتم پیـمـبر است
جـد ولـی عــصـر امـام زمــان بــود            باب النجات حضرت موسی بن جعفر است

: امتیاز

ترسیم وقایع و مصائب ورود اهل بیت به شهر شام

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

نگاهت کار خود را کرد و بی‌ایمان مسلمان شد            تلاوت کردی و از برکت قرآن مسلمان شد

حصیرِ پاره‌ای زنجیرهای دور پایت را            درآغوشش گرفت و اینچنین آسان مسلمان شد


همان رقّاصهٔ کافر شنیدم سجده آورد و            از اعجازت زنی از خیل بدکاران مسلمان شد

تـمـام ابـرهـا پـای مناجات تو بـاریـدنـد            که اشک از صورتت می‌ریخت و باران مسلمان شد

فدای خشم خاموشت! عبای صبر بر دوشت            بدی‌ها شد فراموشت! دلم حیران مسلمان شد

شنیدم بیقرارت بود و هارون برکنارش کرد            چه کردی با دلش آقا که زندانبان مسلمان شد

تداعی کرد دستِ بسته‌ات داغِ اسارت را            در و دیوارِ زندان از غمی سوزان مسلمان شد!

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلام الله علیها در وقایع بعد از عاشورا

شاعر : موسی علیمرادی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

کهکـشان گردی ز راه زینب است            نـور خـورشید از نگاه زینب است

هر کسی که شد حـسیـنی در جهان            ســیـنـه‌اش آرام گــاه زیـنـب اسـت


گـریه و سیـنـه زدن در روضـه‌هـا            هـدیـه‌ای از پـیـشـگـاه زینـب است

سر پـنـاه عـالـمی کـرب و بـلاست            کـربـلا خـود در پـنـاه زیـنب است

جـنّـت از لـبـخــنــد او آمــد پــدیــد            آتـــش دوزخ ز آه زیــنــب اســـت

غـــم غـروب طـاقـت او را نــدیــد            هر چـهـل مـنـزل پگاه زینب است

دست او بستند و دستش بسته نیست            این اسـارت رزمـگـاه زیـنب است

یک رقـیـه یک سکـینه یک ربـاب            ایـن تــمـامـی سـپــاه زیـنـب اسـت

گـرچه از پـهـلـو دمـیـده روی نـی            شب نـگـهـبان باز مـاه زینب است

انـقــلاب مـعــجــرش بـیــداد کــرد            چــادر پـــاره گــواه زیـنـب اســت

سـایـه‌اش را هـم نـدیـده هـیـچ کس            حـجـب عـفـت در پـناه زینب است

گرچه شد ویـران نشین چندی ولی            عـرش اعـظم جـایگـاه زینب است

مـجـلـس شـام و شراب و خـیزران            تـشت زریـن قـتـلـگـاه زینب اسـت

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل ایراد محتوایی و عدم رعایت شأن حضرت زینب سلام الله علیها حذف شد

مـو سـپـیـدی‌اش مـیـان شـهـر شـام            شـاهــد روز ســیــاه زیـنـب اسـت

ترسیم وقایع و مصائب ورود اهل بیت به شهر شام

شاعر : زهرا بشری کوحد نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

دورشان هلهله بود و خودشان غرق سکوت            «ساکنان حرم ستر و عـفاف ملکـوت»

شام ای شام! چه کردی که شد انگشت نما            کاروانی که فقـط دیده جلال و جـبروت


نیـزه‌ای رفـته به قـد قـامت سرها بـرسد            دست‌ها بسته به زنجیر ولی گرم قـنوت

شهرِ رسوا، به تـماشای زنان آمده است            آه! یک مرد ندیده است به خود این برهوت

«آسـمان بار امـانت نـتـوانست کـشـید»            کاش باران برسد، یوْمَ وُلِـد، یوْمَ یـمُوت

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با سر مطهر برادر در شام

شاعر : محمد حسین انصاری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

با خودش می‌برد این قافله را سر به کجاها           و به دنبال خودش این همه لشکر به کجاها

کوفه و شام و حلب یکسره تسخیر نگاهش           دارد از نـیـزه اشـارات مکـرّر به کجاها


سوره کهف گل انداخته این بار و زمین را           می‌بـرد غـمـزۀ قـرآنـی دیگـر به کجاهـا

بر سـر نـیـزه تجـلّیِ سر کیست؟ خـدایـا!           پَـر زد از بام افـق نیـز فـراتـر به کجاها

بین خون گریه، پیام آور خورشید صدا زد           می‌روی با جرس شوق، برادر! به کجاها؟!

شب گرگ است و شقاوت، شب سیلی به شقایق           تو گل انداخته‌ای در شب خنجر به کجاها

چه زبون است یزید و چه حقیر ابن زیادش           شهر را می‌کشد این خطبۀ محشر به کجاها

جشن خصم تو پیاپی به عزا شد بدل آنجا           تا که انداخت نگاه تو به کاخش گسل آنجا

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام سجاد علیه السلام

شاعر : محسن ناصحی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعلن مفاعیلن فع قالب شعر : رباعی

دیـدنـد مـحـرّم به تو چـشـمی تر داد            یـک بـاغ گـلِ شـکــفـتـۀ پـرپــر داد
گـفـتـند چـرا گـریـه؟ نـمـی‌دانـسـتـند            چـشـم تو به اشـک معـنی دیگـر داد


*****************
ابـر آمد و گـریه کرد با باد گریست            باران شد و قطره قطره افتاد، گریست
تا کـرب‌و‌بلا زنـده بـمانـد، هر روز            در سوگ پدر حضرت سجّاد گریست

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام سجاد علیه السلام

شاعر : رضا قاسمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : چهارپاره

پـسـرِ مــادرِ آبــی؛ پــدرِ اشـک شـدی            در مسیر غـمِ خود همسفر اشک شدی
آسمان خیس شد از بارش بارانِ زمین            تا که بالا برود؛ بال و پَـر اشک شدی


در دل سوخته‌ات یک غمِ چندین ساله‌ست            چشم تو مقتل مکشوفه‌ای از گودال است
لحـظـۀ شـعـر نـوشـتن قـلـمم می‌لـرزد            موقعِ گفتن از این روضه زبانم لال است

تنِ تو تب زده بود و تنِ بـابـا بر خاک            نیزه‌ای شد قلمِ مقتل و شد دفتر؛ خاک
تا نوشتند، حسین بن علی را کشتیم           آسمان خورد زمین؛ ریخت زمین بر سر؛ خاک

روی نی رفت سری؛ دور و برش هلهله شد            دُزدها حـمـله نمودند، حـرم ولـوله شد
لـرزش شانـۀ تو قـافـیـه را ریخت بهم            وای، نامـوسِ خدا هـمسفر حـرمله شد

مـهـربـان؛ با دلِ تو گـردش ایـام نـشد            گـریه کردی هـمه جا و دلت آرام نشد
کوفـه و کرب‌و‌بلا داغ، فـراوان دیدی            آه، امـا بـخـدا هــیـچ کـجـا شــام نـشـد

وای، از شهرِ بلاخیز و حسودی‌هایش            دست‌های بزنش؛ جـای کـبـودی‌هایش
همۀ بغـضِ عـلی جمع شد و خالی شد            بـر سـر قـافـلـه با دستِ یـهـودی‌هایش

قدّ یک عمر، فقط رنج کشیدن سخت است            آه، هر ثانیه را زهر چشیدن سخت است
قصۀ خاطره‌های تو تمامش روضه است            تو چه‌ها دیده‌ای آخر که شنیدن سخت است؟!

: امتیاز

ترسیم مصائب و حالات امام سجاد علیه السلام قبل از شهادت

شاعر : وحید محمدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : چهارپاره

ای مقـتـدای اهل بکـا و دعـا، عـلی            ای بـانـی ارادت مـا بـر خـدا، عـلی

ای گریه‌هات، روضۀ بی‌انتها، علی            ای مـقـتـل مـجـسـّم کرب‌و‌بلا، عـلی


زخمی‌که مانده روی پرت فرق می‌کند            داغی که مانده بر جگرت فرق می‌کند

اصلاً دلیـل درد سرت فـرق می‌کند            از کربلای خون، خبرت فرق می‌کند

داغ اسارت و غـم هجران چشیده‌ای            از کربلا به شام به چشمت چه دیده‌ای

بر شانه بار شام غـریـبان کـشیده‌ای            پس بی دلیل نیست چنین قد خمیده‌ای

بـا نـیـزه پـای نـیـزۀ دلـدار بُـردنـت            بر روی نـاقـه با تن تب دار بردنت

با دست بسته مجـلس اغـیار بُـردنت            با دخـتـران فـاطـمـه بـازار بُـردنت

غـم با حساب گریۀ تو بی‌حساب شد            با روضـه‌هـای آب تـنت آبِ آب شد

تا ذبح دیـدی و دل زارت کـباب شد            هرشب گریز روضۀ آبت رباب شد

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام سجاد علیه السلام قبل

شاعر : علی اصغر یزدی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

مانـنـد ابـر پیـش یـتـیـمـان گـریـسـتـه            مـردی که پـای غـصۀ جانان گریسته

هر لحظه زندگی خودش را حسین دید            با این حساب از دل و از جان گریسته


از داغ و غصه‌های اسارت درون شام            با حال زار و مـوی پـریشان گریسته

قطعاً به یـاد نـیـزۀ غـربت میان دشت            او یا حـسیـن گـفـته فـراوان گـریـسته

در تشت چوب بود و حروف مقـطـعه            عـمـری بـرای قـاری قـرآن گـریـسته

شـایـد بـرای دخــتـر دردانـۀ حـسـیـن            وقـتی که دید خـار مـغـیـلان گـریسته

قـطـعاً درون زنـدگی اش سـود می‌کند            هر کس که پای عشق تو از جان گریسته

یعـقـوب چشم خویش برای حسین داد            کی!؟ او برای یوسف کنعـان گریسته

: امتیاز

زبانحال امام سجاد علیه السلام قبل از شهادت

شاعر : زهیر سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

آن روز پُـر عـذاب ز یادم نمی‌رود            فــریــاد آب آب ز یــادم نــمـی‌رود

جسم حسین بی‌سر و عریان به روی خاک            در بـیـن آفــتـاب ز یــادم نـمـی‌رود


تیر یل افکن و گلوی طفل شیرخوار            بـی‌تـابـی ربـاب ز یــادم نــمـی‌رود

معجر کشیدن از سر طفل سه ساله و            رخـسار بـی‌نـقـاب ز یـادم نمی‌رود

رگهای پـاره پـاره و فـریاد شیعـتی            از حـنجـر کـبـاب ز یـادم نـمی‌رود

: امتیاز
نقد و بررسی

با توجه به اینکه تیر سه شعبه در شهادت حضرت علی اصغر نیامده است بیت زیر تغییر داده شد

تیر سه شعبه و گلوی طفل شیرخوار            بـی‌تـابـی ربـاب ز یــادم نــمـی‌رود

زبانحال امام سجاد علیه السلام قبل از شهادت

شاعر : اسماعیل تقوایی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

از بعـد عـاشـورا چه تـنهـا مانده‌ام من            در کار خود با این جهان وا مانده‌ام من

این غـم هـمـیشه بـاعـث آزار من بـود            از کـاروان شـاهـدان جـا مـانـده‌ام من


بـیـمـاریـم شـد مـانـعـی بهـر شـهـادت            سرگـشـته این مدت به دنیا مانده‌ام من

اشکم همیشه جاری از آن خاطرات است            در روز و شبها غـرق آنها مانده‌ام من

بـا یـاد بــابـای غـریـب و سـر جـدایـم            بـا داغ اکـبـر جـان لـیـلا مـانـده‌ام مـن

هـر دم که یـاد آرم لبان خشک اصغر            انـگـار در داغـی صـحـرا مانده‌ام من

با یـاد شب‌های اسـارت، کـوفه و شام            بیدار وگریان طول شب‌ها مانده‌ام من

هر روز و شب بودم به سودای شهادت            گـر مانـده‌ام با این تـقـاضا مانده‌ام من

فـزت ورب الکعـبه ای زهـر هـلاهـل            از بهـر وصل حـق مهـیـا مانـده‌ام من

: امتیاز

زبانحال امام سجاد علیه السلام قبل از شهادت

شاعر : رضا رسول زاده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

سال‌هـای پـیـش داغ بی‌کـرانی دیـده‌ام            رأس بابـایـم به نی در کاروانی دیده‌ام

از بـدن‌های رهـا افـتاده یـادی کـرده‌ام            در مدینه تا که سقف و سایبانی دیده‌ام


داغ پـاره پـیکـرِ اکـبـر برایـم تازه شد            تا میان شـهـر، زیـبا رو جـوانی دیده‌ام

سوختم یاد رباب و اصغرِ لب تشنه‌اش            کودک ششماهه‌ای را هر زمانی دیده‌ام

رنج و درد شام بود از کربلا هم سخت تر            روز و شب آنجا بـلایی آسمانی دیده‌ام

یاد رأسِ در میانِ طشت خون گرییده‌ام            هر کجا که چوب یا که خیزرانی دیده‌ام

هرچه از یادم رود، این غصه در دل ماندنی ست            عمّه‌ام را در اسارت قـد کـمانی دیده‌ام

: امتیاز

زبانحال امام سجاد علیه السلام قبل از شهادت

شاعر : محمود اسدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

من چهل سال غم و غصه مکرر دیدم            نـرود از نـظـرم آنـچـه کـه آخـر دیـدم

بلـبـلان از غـم گـلها همه بی‌تاب شدند            غنـچـه‌ها را همه پژمرده و پرپر دیدم


کـوچـۀ تـنـگ نـدیـدم چـو عـمـویـم امّا            تـنـگـی قـتـلگـه و پـیـکـر بی‌سـر دیدم

مات و مبهوت نظر کردم و فریاد زدم            جای یک زخم هلالی روی پیکر دیدم

آنچه من دیـده‌ام ای‌کاش نبـیـند چشمی            من خودم کاکـل او در کف لشکر دیدم

از هـمه سختی گـودال همین بس باشد            قـتل صبر پدر و نـیزه و خـنـجـر دیدم

بوریا جمع تنش را همه بر عهده گرفت            پی انگـشت پدر در هـمه جـا گـردیـدم

با عـبا جـمع نمودم که نـریـزد عـباس             پــاره‌هــای تــنِ ســقــای دلاور دیــدم

کاش می‌مُردم ازاین غـم که نبـیـنم امّا            چـادر سـوخـتـه و پـارۀ خـواهـر دیـدم

وای از شام که نـامـوس خدا را بُردند            خـنـده و هـلـهـله در مـردم کـافـر دیدم

سخت تر از همه بازار یهـودی‌ها بود            عـمه‌ها را همه در حالت مضطر دیدم

: امتیاز
نقد و بررسی

تذکر:  منظور از چهل سال که در روایات نیز به آن اشاره شده است مدت بسیار طولانی عزاداری است که بعد از کربلا تا آخر عمر مبارکشان ادامه داشت؛ والا امام زین العابدین بعد از عاشورا ۳۴ سال بیشتر زنده نبودند و در سال ۹۴ یا حداکثر ۹۵ هجری به شهادت رسیدندعلامه طبرسی، اعلام الوری ج۱ ص ۴۸۱، فتال نیشابوری، روضة الواعظین ج ۱ ص ۲۲۱، محدث اربلی، کشف الغمه ج۲ ص ۸۲، ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب ج۴ ص ۱۷۵، شیخ مفید، مسار الشیعه ص ۴۵، شیخ طوسی، مصباح المتهجد ج ۲ ص۷۸۷، شیخ کفعمی، المصباح ص ۵۰۹، رضی الدین حلّی، العدد القویه ص ۳۱۵،

زبانحال امام سجاد علیه السلام قبل از شهادت

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

سر سفـره به غـدا که نظـرش می‌افتاد            فکر اطفـال گـرسنه به سرش می‌افتاد

شـیر خواره بغل ِتازه عـروسی می‌دید            یـادِ لالایِ ربـاب و پـسـرش می‌افـتـاد


گـلـه مـی‌کـرد ز چـشـم بـد بـازاریـهـا            سـر بـازار هـمـیـنـکه گـذرش می‌افتاد

گوسفندی جلویش ذبح شد و رفت از حال            به دلـش روضـۀ ذبـح پـدرش می‌افتاد

این چهل سال فقط سینه زد و گفت حسین

یاد گـودال فـقـط سـیـنه زد و گفت حسین

یاد روزی که‌ ز خیمه نگران زد بیرون            با عصا گریه کنان سینه زنان زد بیرون

بی‌رمق جانب گـودال نظر می‌انداخت            دید با یک سر آشفـته سنان زد بیرون

از تـن شـاه لـبـاس عــربـی را بـردنـد            نیزه از هرطرف پیکـر آن زد بیرون

چـادر فـاطـمه را هم‌ بخـدا خونی کرد            خون‌ آن حنجر خشکیده چنان بیرون‌ زد

حاجت این دل غـمـدیـده روا می‌شد کاش

آن چهل منزل در پیـش دوتا می‌شد کاش

دور نـامـوس خـدا حـلـقـۀ نامحرم بود            خواست کاری بکند حیف که‌ فرصت کم بود

آنطرف‌ چـشم نوامیس به دستانش بود            اینطرف برروی دستش گره ای محکم بود

هر که‌ پرسید ز بازار فـقط گفت الشام            گفت‌ آنـقـدر بـدانـیـد که‌ خـولی هم بود

وسط مجـلس می تکـیـه به زینب دادم             چون که بر عرش خدا تکیه زدن حقم بود

گذر از شام به جز طعنه و آزار چه داشت

سهل ای کاش که همراه خودش پارچه داشت

: امتیاز

زبانحال امام سجاد علیه السلام قبل از شهادت

شاعر : علی اکبر نازک کار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

دیـر آمدی اجـل دلـم از غـصه آب شد            یک کوه غم به روی سر من خراب شد

دنیـا نساخت با من دلخـسـته، سـوخـتم            قـلـبـم ز خـاطـرات جـوانی کـباب شـد


بـیـمـار بـودم و پـدرم یـاوری نـداشـت            فـریـادهـای العـطـشـش بـی‌جـواب شد

یـادم نــرفــتـه دامـن آتـش گـرفــتـه را            یا دختری که زَهره‌اش از ترس آب شد

من هرچه می‌کشم فقط از شام می‌کشم            از آن به بعـد خـانـۀ شـادی خـراب شد

هر کینه‌ای ز حیدر و خـیبر که داشتند            با ضربه‌های سنگ به زنها حساب شد

در کوچه‌های پُر ز یهودی چه سخت بود            تـحـقـیـر اهـل بـیت پـیـمـبـر ثـواب شد

خلخال و گوشواره اگر رفت، جای آن            زیور، به دور گردن زن‌ها طـناب شد

برخورد به غیرتم و مُردم همان زمان            وقـتی که عـمـه وارد بـزم شـراب شـد

این درد قاتلم شده ،حرف از کنیز بود            از بـین جمع خـواهـر من انتـخـاب شد

دیگر بس است جان مرا زودتر بگـیر            دنـیـا فـقـط بـرای وجــودم عـذاب شـد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن تحریفی بودن حذف شد، همانگونه که بسیاری از علما و محققین همچون علامه بیرجندی؛ شیخ عباس قمی و .... در کتب کبریت احمر (ص ۱۴۱) منتخب التواریخ ( ص ۲۲۴) مقتل تحقیقی (۲۲۹) پژوهشی نو در بازشناسی مقتل سیدالشهدا (ص ۲۴۰) و .... تصریح کرده اند موضوع نبش قبر و سر به نیزه زدن حضرت علی اصغر صحت ندارد و تحریفی است!! این قصۀ جعلی و ساختگی برای اولین بار در قرن سیزدهم در کتاب ریاض القدس آن هم بدون هیچ استنادی تحریف شده است « کتاب ریاض القدس توسط علما و محققین تاریخی جزء کتب تحریفی معرفی شده است»؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

از روی نیزه یک سر کوچک زمین که خورد            فـریاد عـمه “وای به حـال ربـاب” شد

کلمۀ غرور در فرهنگ لغت دارای دارای بار معنایی منفی است و صفتی ناشایست است و دون شأن اهل بیت لذا بیت زیر برا حفظ بیشتر شأن اهل بیت و انتقال بهتر معنای شعر تغییر داده شد .

برخورد به غرورم و مُردم همان زمان            وقـتی که عـمـه وارد بـزم شـراب شـد

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و همچنین عدم رعایت توصیه‌های علما و مراجع حذف شد، در بحث غارت معجرها دو نکته مهم باید مورد توجه قرار بگیرد ۱ـ موضوع غارت معجر بر فرض بر اینکه صورت گرفته باشد با آنچه متاسفانه بصورت عام در اشعار آورده می‌شود بسیار متفاوت است، لازم است بدانیم در عرب آن زمان قسمتی از حجاب زنان (معجر)، پارچه‌ای بوده که در مقابل صورت قرار می‌گرفته و این جزء حجاب بوده است؛ همچنان‌که هم اکنون نیز در عراق و عربستان بسیاری از کشورهای اسلامی این‌گونه حجاب دارند، از این‌رو حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در خطبه‌اشان در مجلس یزید فرمودند: وَ أَبْدَيْتَ وُجُوهَهُنَّ تَحْدُو بِهِنَّ الْأَعْدَاءُ مِنْ بَلَدٍ إِلَى بَلَدٍ؛ دختران سول خدا را با صورت باز، شهر به شهر در معرض دید مردم قرار دادی! لذا آنچه در غارت معجرها مطرح است حذف این روبند صورت‌ها بوده است نه اینکه نعوذ بالله اهل بیت کشف حجاب شده‌اند همچنان که حضرت زینب سلام‌الله‌علیها هم بر همین موضوع اشاره می‌کنند که خود این نیز مصیبت بسیار بزرگ و دردناکی است ۲ـ گفتن و یادآوری غارت معجرها حتی در حد همان روبند صورت شایسته و سزوار اهل بیت نیست!!!  آیا اگر خود ما روزی ناموسمان به هر دلیلی همچون باد و... برای لحظاتی نتوانند حجاب خود را حفظ کنند آیا دوست داریم که یکسره به ما متذکر شوند که در فلان روز چادر خواهر، مادر و یا همسرمان را باد برده و ....  آیا ما از تکرار این حرف ناراحت نمی‌شویم؟؟ پس به هیچ وجه شایسته نیست این فاجعۀ تلخ را حتی بر فرض صحت آن بازگو و تکرار کنیم!!!

کـابـوس هـر شـبم شده بـازار شامـیان            تا آستـیـن پـاره به سـرهـا حـجـاب شد

زبانحال امام سجاد علیه السلام قبل از شهادت

شاعر : قاسم نعمتی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

دیدم به چـشم خویش غـمی ناشنیده را            در یک غـروب سرخ بلای عـدیده را

با نـالـه‌ام زمـین و زمان گریـه می‌کـند            از مادر ارث بُرده‌ام این اشک دیده را


یعـقـوبـم و بـدست خـودم بـیـن بـوریـا            چیدم به گریه یوسف پیـکـر دریـده را

یـادم نـمـی‌رود کـه چـگـونـه مـقـابـلـم            بسـتـنـد دست عـمـۀ قـامت خـمـیـده را

یـادم نـمی‌رود سـر شب لـحـظـۀ فرار            فـریـادهای دخـتـر گـیـسـو کـشـیـده را

هنـگـام جـابه جائی سر روی نـیـزه‌ها            دیدم شکاف هنجر و خون چـکـیده را

لعنت به آنکه مرکب خود نعل تازه زد            دیــدم ســپـاهِ روی بــدن‌هـا دویــده را

یک تـار مـوی عـمۀ ما را کسی نـدید            پوشانده بود نور حسین این حـمیده را

بزم شراب و تشت طلا جای خود ولی            خون کرده صحنه‌ای دل مهنت کشیده را

دشمن کنیز خواست و دیدم به چشم خویش            طفل یتـیم و وحشت و رنگِ پـریده را

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل تحریفی بودن حذف شد، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه فرمائید.

من با همین لـبان خودم نیـمه‌های شب            بـوسـه زدم گــلـوی بـریـده بــریـده را